از چشم هایش شروع شده بود
و به دست هایم سرایت کرده بود،
(دوست داشتنش را میگویم)
و حالا...
سالهاست که شستن دست هایم
حافظه ام را پاک نمیکند.
در من است،
مثل زخمی عمیق بر پوستم
(رفتنش را میگویم)...
و چشم هایم چون ابرهای شمالی
خیس و بارانی است...
#صدیقه_جعفری
مشخصات پست
تاریخ ارسال
|
13:40 - 1399/11/11 |
لایک
|
3 |
بازنشر
|
0 |
دیدگاه
|
0 |