رادیو چهرازی : قسمت هجدهم ، در رد نظریه وسترن مدیسن یا خداحافظ دلبر؟
جوان اول آسایشگاه بودیم؛ تا دلبر اومد.
گفتیم خب منطقیه دیگه، یه خانومی با این کمالات، بافتنی، لاک قرمز، خوشگل، عین ماه، ما هم که اونجور، باید عاشقش شیم دیگه.
اومد قبل اینکه سلام کنه، گفتیم شمایلت چه نیکوست،خندید، گفت مال شما بهتره. رفت.
هفتهی بعد باز دیدیماش. گفتیم اسمتون چی بود؟ گفت دلبر که جان فرسود از او
گفتیم مگه تو هم بلدی؟گفت اسممه. رفت.عین رفتن جان از بدن دیدم که جانم میرود
گفتیم خب منطقیه دیگه، یه خانومی با این کمالات، بافتنی، لاک قرمز، خوشگل، عین ماه، ما هم که اونجور، باید عاشقش شیم دیگه.
اومد قبل اینکه سلام کنه، گفتیم شمایلت چه نیکوست،خندید، گفت مال شما بهتره. رفت.
هفتهی بعد باز دیدیماش. گفتیم اسمتون چی بود؟ گفت دلبر که جان فرسود از او
گفتیم مگه تو هم بلدی؟گفت اسممه. رفت.عین رفتن جان از بدن دیدم که جانم میرود