یه بارم رفتیم شمال از تو ماشین دیدم چندتا زن و مرد تو مزرعه اند
گفتم خوشبحال این روستاییا تو این سبزی و طبیعت زندگی میکنن
بابام زد بغل با چک و لقد انداختم تو زمین گفت یالا کار کن مگه نمیگی خوشه،یالا مفت خور
روستاییا به زور قسم و قرآن از زیر دستش درم آوردن انداختنم صندوق عقب
مشخصات پست
گروه
|
بفرمایید خنده و طنز |
تاریخ ارسال
|
13:18 - 1398/11/01 |
لایک
|
1 |
بازنشر
|
0 |
دیدگاه
|
0 |